گلی خوشبوی در حمام روزی/ رسید از دست محبوبی به دستم/ بدو گفتم که مشکی یا عبیری / که از بوی دلآویز تو مستم/ بگفتا من گلی ناچیز بودم / ولیکن مدتی با گل نشستم/ کمال همنشینی در من اثر کرد/و گر نه من همان خاکم که هستم
و درود خدا بر او، فرمود: آن که جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست کرده، و آن که راز سختى هاى خود را آشکار سازد خود را خوار کرده، و آن که زبان را بر خود حاکم کند خود را بى ارزش کرده است.